
چرا خمینی رضایت نداد که بعد از خرمشهر جنگ پایان یابد؟
روایتی از منتظری؛ در ۳ خرداد سال ۶۱ نیروهای ایرانی توانستند شهر خرمشهر را از نیروهای عراقی باز پس بگیرند. در حقیقت از این تاریخ به بعد کلیه نیروهای عراقی از خاک ایران خارج شده بودند.
از نظر بسیاری از ناظران امور جنگ ایران و عراق، جنگ ۸ ساله ایران و عراق می توانست از همین تاریخ خاتمه یابد.
منتظری که در آن زمان نایب خمینی بود و قرار بود بعد از او رهبری را بدست گیرد، نیز بر همین نظر بود.
منتظری؛ سربازان ایران حاضر به کشورگشایی در جنگ نبودند
حسینعلی منتظری در کتاب خاطراتش چگونگی ادامه جنگ بعد از گرفتن خرمشهر را چنین شرح میدهد:
«پیشنهاد خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر و وارد نشدن در خاک عراق»
«آن زمان كه صدام كشور ایران را اشغال كرد، ما نظرمان مثل همه این بود كه باید جنگید و آنها را از كشور بیرون كرد. ولی وقتی كه خرمشهر را فتح كردیم و اینها را بیرون راندیم، احساس كردیم كه نیروها بهخصوص ارتش انگیزه داخل شدن در خاك عراق را ندارند. خودشان میگفتند: ما تا حالا جنگ كردیم كه دشمن را از كشورمان بیرون كنیم. ولی حالا اگر بخواهیم در خاك عراق برویم این كشورگشایی است؛ و انگیزه نداشتند.
روی همین اصل هم من همان وقت پیغام دادم كه هر كاری میخواهید بكنید حالا وقتش است و حمله كردن به عراق درست نیست. آن روز حسابی برای غرامت به كشور ما پول میدادند و منّت ما را هم میكشیدند و شرایط آماده بود. ولی آقایان فكر میكردند كه الان میرویم عراق را میگیریم، صدام را نابود میكنیم.
بالاخره من از همان وقت نظرم این بود كه جنگ را به یك شكلی خاتمه دهیم، ولی خوب رهبری با امام بود و نظر ایشان مقدم بود… شنیدم بعضی گفته بودند: «فلانی بوی دلار به مشامش خورده است».
خمینی قبول کرد که اشتباه کرد!
بعد عراقیها رفتند یك مثلثی هایی درست كردند و آقایان هم به این عنوان كه ما میخواهیم برویم به بصره، از امام یك پیام گرفتند برای مردم بصره، كه ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال كنید و… من بعداً به امام گفتم آخر این پیام چه بود كه شما دادید. آنها به ما میخندند؛ و امام پذیرفتند كه پیام اشتباه بوده است.
بالاخره ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهید دادیم، مرتب از طرفین كشته شد، كاری هم از پیش برده نشد.
آقای منتظری در ادامه گفته؛ بعد از فتح خرمشهر ۸ نفر از سران كشورها آمدند پشت سر امام در تهران نماز خواندند، یاسر عرفات بود، احمد سكوتوره بود، ضیاءالحق بود، اینها اصرار داشتند كه امام جنگ را پایان بدهند، ولی امام قبول نكردند.
همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود، ما در موضع بالا بودیم و میتوانستیم خسارت بگیریم و عراق را محكوم كنیم؛ ولی متأسفانه آن فرصت را از دست دادیم تا آن وقتی كه به امام گفتند ما دیگر هیچ امكانات و نیرویی نداریم، و ایشان مجبور شدند آن قطعنامه را بپذیرند؛
البته قولی هم هست كه خود امام مایل به ختم جنگ بودند ولی طرفداران ادامه جنگ نظر خودشان را به ایشان تحمیل كرده بودند.»