
داستان قصر امپراطور و ترس امروز خامنه ای از مردم
زمانی امپراطوری برای خودش قصری ساخت، تا کاملاً سالم و ایمن باشد. چرا که دیکتاتورها از شورش مردم در رعب و وحشت بسر میبرند.
قصری که این امپراطور ساخت تنها یک دروازه داشت، نه پنجرهای و نه در دیگری، هیچ راهی برای ورود دشمنانش وجود نداشت.
شاهی از پادشاهان همسایه برای بازدید از این قصر بخصوص رفت، او بشدت تحت تأثیر قرار گرفت. این قصر بقدری امن بود، بقدری خوب محافظت شده بود که هیچ دشمنی امکان ورود به آن جا را نداشت.
تنها یک در داشت که آن هم به شدت تحت حفاظت نگهبانان مخصوص مراقبت میشد. ولی آیا واقعاً گارد محافظ قابل اعتماد هستند؟ هر لحظه ممکن است یکی از آنها قصد جان امپراطور را بکند. به همین دلیل نگهبانان بر اساس سابقه خدمت دست چین شده بودند و هر نگهبان موظف بود با هوشیاری نگهبان زیر دستش را بپاید. این پادشاه بقدری تحت تأثیر قرار گرفت که گفت: من هم یک چنین قصری خواهم ساخت.
هیچ دری برای بیت خامنه ای باقی نمانده
مرد فقیری که سر راه نشسته بود و مکالمات آن دو پادشاه را میشنید شروع کرد با صدای بلند خندیدن، آن دو با تعجب به او نگاه کردند، مرد فقیر گفت: مرا ببخشید، ولی شما فقط یک چیز را مد نظر نگرفتهاید.
من تمام مدت که این قصر ساخته میشد در این جا کار میکردم. در این قصر فقط یک ایراد وجود دارد که ممکن است همین یک ایراد هم روزی دردسر بزرگی ایجاد کند.
اگر شما نصیحت مرا بپذیرید، بهتر است داخل قصر بروید و آنجا بمانید و این یک در را هم حذف کنید و بجایش دیوار بکشید. در آن صورت دیگر هیچ عیب و اشکالی باقی نخواهد ماند، و خطری شما را تهدید نخواهد کرد. امپراطور گفت: بله! میفهمم که منظور تو چیست! آن وقت من درست مثل یک مرده میشوم و قصر گور من خواهد شد. مرد فقیر پاسخ داد: این قصر در حال حاضر هم یک گور است!.
خامنه ای درگور
حکومت خامنه ای در شرف مرگ است و ابعاد قدمهایی که درجهت حفظ امنیت خود بر میدارد نسبت مستقیم دارد با حفر کردن گور خودش. علت اینکه اینقدر خامنه ای و آخوندها دل مرده به نظر میرسند هم همین برنامه ریزی است که برای حفاظت از خودشان میکنند.
چون از بیت خودشان نمیتوانند آزادانه بیرون بروند و درگور هستند. هک سامانهها و دوربینها نشان داد که هر قدر هم خامنه ای و دارودستهاش دور خودشان دیوار و حصار بکشند باز تأمینی ندارند.